مقدمه :
نگرش فلسفی به علوم، هنر، دین، تاریخ و تعلیم و تربیت سبب پیدایش دانش های جدیدی شده است تحت عنوان فلسفه علم، فلسفه دین و فلسفه تعلیم و تربیت . از مختصات این نگرش فلسفی، ژرفایی اندیشه، نقد و تحلیل محتوا و ارزیابی نظرات متفکران در مسائل ویژه هر دانشی است . به دلیل ویژگی های تفکر فلسفی و جامعیت فیلسوف در بررسی مسائل عمده جهان هستی، کمتر مسأله اساسی یافت می شود که به گونه ای مورد شناسایی فیلسوفان قرار نگرفته باشد؛ از جمله این مسائل، آموزش و پرورش است که از دیرباز توجه فلاسفه را به خود جلب کرده است و از روزگار افلاطون تاکنون نوشته هایی مستند و معتبر در دست است که هرکدام به گونه ای این مهم را مورد عنایت قرار داده اند، پس از این منظر می توان مسأله تعلیم و تربیت را مهم ترین دلمشغولی انسان در همه زمان ها دانست اما با ورود به عصر تفکر عقلانی و ظهور تمدن های بشری، سعی خردمندان براین بوده است که تعلیم و تربیت را به صورت مدون و قانونمند در آورده و در قالب دستور العمل های عام و همگانی ارائه نمایند و از اینجا بود که متأثر از جهان بینی و ایدئولوژی حاکم برجامعه و شرایط فرهنگی و اجتماعی هر برهه زمانی، تعلیم و تربیت نیز در مبانی خود متأثر ازاین شرایط علمی و فرهنگی شد و مکاتب مختلف تربیتی از رحم این تفکرات و شرایط متولد شدند.