مقدمه :
نقش آموزش وپرورش دربازسازی جامعه قرنهاست که موردتوجه متفکران وصاحبنظران بزرگ بوده است و قدمت آن به اندیشمندانی نظیرسقراط و افلاطون و متفکران بعداز آنها برمی گردد. افلاطون در کتاب خود «جمهوری[۱]» آموزش وپرورش را وسیله ای برای ساختن یک جامعه بهتر می داند. آگوستین[۲] درکتاب «شهرخدا[۳]» یک مسئله بازسازی گرایانه را- به این شکل که آیا اهداف آرمانی قابل تحقق هستند- مطرح کرد. مارکس[۴] معتقد بود که آموزش وپرورش وسیله ای برای حمایت از طبقه حاکم از طریق برنامه های درسی صریح وپنهان است و بر آن بود که آموزش وپرورش می تواند تهدید کننده منافع ثروتمندان باشد واز این طریق به انسانها خدمت کند.